اسطوره صهيونيسم مسيحي؛ همسويي يهوديت و مسيحيت(3)
اسطوره صهيونيسم مسيحي؛ همسويي يهوديت و مسيحيت(3)
خاستگاه سوم. رسانه ها
اکنون که رسانه ها در درجه اهميت بالايي قرار گرفته اند و همه شئون زندگي بشري را جهت مي دهند و به انسانها القا مي کنند که چگونه زندگي و فکر کنند و چه سياستي را در پيش بگيرند، صاحبان آنها نيز از شانس بيشتري براي رسيدن به آمال سياسي و فرهنگي خويش برخوردارند.
يهوديان با پي بردن به اهميت رسانه ها در جهان، کنترل همه رسانه هاي پرقدرت جهان را، اعم از ديجيتال و غير ديجيتال بدست گرفته اند. وحدت يهودي- مسيحي در امريکا و نفوذ يهوديان بر رسانه ها با توجه به جمعيت اندکشان در امريکا، سطح نخبگي آنان را نشان مي دهد.
«براساس آمارهاي موجود، با آنکه حدود5درصد نيروي کاري مطبوعاتي امريکا يهوديان هستند بيش از 25درصد نويسندگان، دبيران، سرمقاله نويسان و توليد کنندگان مطبوعات اصلي و نخبگان امريکا را يهوديان تشکيل مي دهند».(5)
شبکه هاي NBC, CNN,CBS,ABC همگي در اختيار امريکا قرار دارند. موسسه نيوهاوس،(6) يکي از ابرموسسه هاي يهودي در بخش چندرسانه اي است که به کليت جامعه امريکا شکل مي دهد. اين ابرموسسه، 31روزنامه، 12ايستگاه محلي، 87سيستم تلويزيون کابلي، هفته نامه پارايد(با 22ميليون تيراژ در هفته)،(7) 12 مجله مهم شامل نيويورکر،(8) مادمازل،(9) گلامور(10) و مانند آن را در مالکيت خويش دارد. اين امپراتوري رسانه هاي را ساموئل نيوهاوس،(11) مهاجر يهودي روسي تاسيس کرده است.(12)
مرکز سينمايي هاليوود، رساترين تريبون صهيونيسم در امريکاست که بيشترين نفوذ را در افکار عمومي و سياست مداران ايالات متحده دارد.
هاليوود در سال 1998م.فيلم سينمايي «آرماگدون» را توليد کرد که در آن ارتش ايالات متحده امريکا، هجوم سفينه هاي هوايي ديگر سياره ها را شکست مي دهد. «محاصره» ديگر فيلم هاليوودي است که در همان سال ساخته شد. در اين فيلم، نيروهاي امنيتي سازمان اف.بي.آي در مقابله و پيشگيري از حمله تروريستي اعراب مقيم امريکا به مراکز حساس شهر نيويورک پيروز مي شوند.
تاثير تبليغات گسترده دستگاههاي ارتباط جمعي امريکا که کاملا در کنترل صهيونيستهاست، مردم امريکا را به زودباورترين مردم جهان تبديل کرده و بر اثر همين تبليغات هدايت شده، حادثه 11سپتامبر هم کينه و نفرت مردم امريکا و جهان غرب را عليه اعراب و مسلمانان برانگيخته است.(13)
خاستگاه چهارم. حضور در قواي مقننه و مجريه امريکا
همه اين خاستگاهها بخشي از زواياي همگرايي صهيونيسم مسيحي را در امريکا نشان مي دهند. در جمع بندي کلي مي توان گفت عوامل فرهنگي و سياسي در روند اين همگرايي دخالت دارند و غفلت از هر کدام، ما را در فهم دقيق رابطه امريکا و اسرائيل دچار مشکل خواهد کرد.
امروزه نفوذ اسرائيل در ساختار قدرت امريکا سبب شده است امريکا طرحهايي را به نفع اسرائيل در منطقه خاورميانه اجرا کند. طرح «خاورميانه بزرگ» يکي از طرحهايي است که با اثرپذيري مقامات امريکايي از لابي هاي صهيونيستي براي تحقق ايده «سرزمين موعود از نيل تا فرات» در پيش گرفته اند. هال ليندسي در کتاب پيشگويي هاي انجيل، جاي امريکا کجاست؟(2001م.)، با بررسي نقش امريکا در جنگ جهاني آرماگدون مي کوشد اثبات کند دولت امريکا، جنگ نهايي مقدس را رهبري خواهد کرد. به باور اين نويسنده، امريکا، مخالفان مسيح را که قبل از آغاز جنگ نهايي مقدس مايه ايجاد ترس و وحشت در جهان شده اند، شکست خواهد داد و در اين جنگ مقدس، دولت انگليس چنان گسترده است که حتي دولت امريکا در اوج زمان جنگ سرد برضد شوروي سابق، موشکهاي هسته اي قاره پيماي خود را «شمشيرهاي جنگ مقدس» ناميده بود.(14)
مسيحيان صهيونيست از فرقه پروتستان در امريکا و انگليس اعتقاد دارند که مسيح در امور خاورميانه همواره به سود دولت اسرائيل مداخله کرده است و مي گويند تشکيل دولت اسرائيل بزرگ از رود نيل تا فرات، خواست مسيح است که بزودي عملي خواهد شد و امروز صهيونيسم مسيحي با کمک حکومت صهيونيستي امريکا، خود را به فرات رسانده است. صهيونيستهاي يهودي نيز براساس اعتقاد به مجموعه قوانين ديني تلمود، به «مکتب خواسته هاي خدا» اعتقاد دارند و به همين دليل، مي خواهند به کمک دولتهاي امريکا، انگليس و ديگر کشورهاي غربي برنامه اي را اجرا کنند که بتوانند دو مسجد مقدس اقصي و صخره را در بيت المقدس تخريب کنند و کشور اسرائيل بزرگ را با نابودي کامل کشورهاي اسلامي در گستره نيل تا فرات بوجود آورند.
صهيونيستهاي يهودي و صهيونيستهاي مسيحي پروتستان با اتحاد و هماهنگي کامل هر عملي را که دولت اسرائيل انجام مي دهد، در حقيقت، طراحي شده از سوي مسيح مي دانند که مسيحيان سراسر جهان بايد از آن حمايت کنند.(15)
چون اعراب و عموم مسلمانان، حکومت اسرائيل بر فلسطين را نامشروع مي دانند، اسرائيل براي حفظ بقاي خود کوشيده است با قدرتمندان بين المللي همچون امريکا همکاري نزديک داشته باشد. وجود ترس هميشگي از حمله مسلمانان و نابودي «امنيت» را به مهمترين دل مشغولي اسرائيل تبديل کرده است. امروزه براي رژيم اشغالگر قدس، چند فرضي اساسي امنيتي وجود دارد که عبارتند از:
1. تهديد اصلي متوجه وجود اسرائيل است. براين اساس، ماهيت
غاصبانه و ظالمانه رژيم صهيونيستي سبب شده است خطرهايي، وجود و بقاي اسرائيل را تهديد کند.
2. اسرائيل محدوديتهاي گسترده اي دارد. محدوديت سرزميني و جمعيتي و اقتصاد کوچک و تحريم شده از سوي کشورهاي منطقه و جهان، از اين رژيم، جزيره اي کوچک در ميان مجموعه اي گسترده و پهناور کشورهاي مسلمان و عرب و در محاصره آنها ساخته است.
اين فرض ها سبب شده است چند اصل مهم در ساختار دولت و ملت اسرائيل نهادينه شود و از مسلمات يهوديان به حساب آيد و براي ايشان جنبه حياتي پيدا کند. اين اصول عبارتند از:
1. اصل ايجاد استراتژي امنيت ملي که بر همه چيز سايه افکنده است.
2. اصل ايجاد ملت مسلح، بگونه اي که همه مردم سربازاني پنداشته مي شوند که سالي يازده ماه در مرخصي به سر مي برند.
3. اصل خودکفايي؛ پي آمدهاي رواني و فرهنگي تاريخ يهوديان و انزواي آنها در اروپا به نوعي خودکفايي بدبينانه انجاميده است.
4. اصل برخورداري از پشتيبان خارجي؛ در عين وجود روحيه بالا، ضرورت يافتن يک حامي بزرگ خارجي هيچگاه از نظر صهيونيستها دور نمانده است.(16)
مهمترين و موثرترين سازمانهاي صهيونيست مسيحي که با برآوردن نيازهاي امنيتي اسرائيل، تلاش خود را در استمرار بقاي دولت اسرائيل در منطقه صرف مي کند و امروزه در سرتاسر اروپا و امريکا فعال هستند، عبارتند از: سفارت بين المللي مسيحي در اورشليم(ICEJ)،(101) وزارت خانه کليسا در ميان مردم يهودي که به تراست اسرائيلي کليساي انگليس در اسرائيل معروف است ((102) (CMJ يا ITAC))، دوستان مسيحي اسرائيل((CFI)،(103)) ميانجي گران مربوط به بريتانيا((IFB)،(104)) دوستان نيايش مسيحيت براي اسرائيل((PFI)،(105)) پل هاي صلح((BFP)،(106))دوستان امريکايي در انتظار مسيح ((AMF)،(107)) اتحاديه يهودي در انتظار مسيح امريکا((MJAA)،(108)) يهوديان طرفدار عيسي((JFJ)،(109)) و خواهران پروتستاني مريم مقدس و شوراي مسيحيان و يهوديان ((CCJ) (110)). اين سازمانها در رتبه بنديهاي متنوع و به دلايل مختلف و گاه متناقض، بخشي از ائتلاف بزرگي هستند که امروزه محتواي دستور جلسه هاي صهيونيسم مسيحي را شکل مي دهند.
لوئيس هامادا که در پي همگرايي بين يهوديت و صهيونيسم مسيحي است، اعتقاد دارد: «واژه «صهيونيسم» به جنبش سياسي يهودي اشاره دارد که به دنبال تاسيس سرزمين ملي در فلسطين براي يهودياني[است] که پراکنده شده اند. از سوي ديگر، صهيونيست مسيحي کسي است که علاقمند است خداوند را در تحقق پيشگويي هايش بوسيله اسرائيل سياسي و خارجي استعانت کند به جاي اينکه بوسيله بدن مسيح، طرح خداوند را که در اناجيل چهارگانه آمده، مدد کند».(17)
ب) پيوند بوش با صهيونيسم مسيحي
در ابتداي اين يادداشت، درباره لزوم سرنگوني صدام و جايگزيني او با يک پادشاه زير نفوذ اردن، سفارشهايي نوشته شده بود. اين يادداشت که نوعي نظريه دومينو را به تصوير مي کشيد، پيش بيني مي کرد که حکومتهاي سوريه و ديگر کشورهاي عربي، يکي پس از ديگري و در پي سقوط صدام، سقوط خواهند کرد. رهبري نويسندگان اين يادداشت را ريچارد پرل يهودي بر عهده داشت که در دولت بوش دوم به مسئوليت مهمي چون رئيس دفتر سياست دفاعي دست يافت.(18)
اقدامات بوش در پي رويداد11 سپتامبر براي حمله به افغانستان و عراق و تهديد امنيت سوريه، لبنان و ايران بر اثر نفوذ همان کساني صورت گرفت که به شدت به اسرائيل علاقمندند. جلوه اي از اين علاقمندي، همسويي محافظه کاران با لايي هاي صهيونيستي است. موسسه يهودي امور امنيت ملي(jisna)، رابطه مهم بين هسته هاي فکري محافظه کار و لابي صهيونيست است که در نقش لابي اسرائيل با حمايت حزب ليکود عمل مي کند. اين موسسه، کارشناسان مختلفي را مي يابد و براي تحقيقات به اسرائيل مي فرستد. براي نمونه، قبل از برمر، ژنرال جي گارنر را براي اداره عراق فرستاد که او اکنون نيز نقش مشاورتي در عراق دارد. لابي هاي اسرائيل در امريکا هم به دو گروه يهودي و مسيحي تقسيم مي شوند. وولفوويتز و فيث، روابط تنگاتنگي با لابي هاي يهودي امريکايي دارند. وولفوويتز که داراي خويشاوندي در اسرائيل است، روابط دولت بوش و کميته امور مردمي اسرائيل بشمار مي رود. فيث هم، فعال سياسي حامي اسرائيل شناخته مي شود.
در انتخابات رياست جمهوري دوره بوش، نومحافظه کاران و طرفداران آنان به ال گور، نامزد دموکراتها راي ندادند و بنيادگرايان پروتستان جنوب امريکا به جمهوري خواهان راي دادند. از ديدگاه بنيادگرايان مسيحي، خداوند همه فلسطين را به يهوديها اعطا کرده است. به همين دليل مجموعه هاي بنيادگرا ميليونها دلار خرج کرده اند تا زمينه استقرار يهوديها را در سرزمينهاي اشغالي فراهم آورند. امپراطوري مطبوعاتي و خبري جناح راست گرا نيز شاخه ديگر نومحافظه کاران پنتاگون را در دست گرفته است که در کشورهاي مشترک المنافع انگلستان و کره جنوبي ريشه دارد.(19)
همچنين کشيشان معروف امريکايي، مانند بيلي گراهام،(20) جري فالول،(21) پت رابرتسون،(22) هال ليندسي(23)و مايک ايوانس(24) که از مبلغان جدي جريان صهيونيسم مسيحي هستند، در دولت مردان امريکا و انگليس نفوذ عميقي دارند.
بيشتر نومحافظه کاران امريکا، پروتستان هستند و از نظر کارشناسان سياسي، به راست مسيحي يا صهيونيستهاي انجيلي گرايش دارند. «اين افراد به شدت مذهبي و حتي به تعبيري، بنيادگرا هستند و در عين اعتقاد به مباني مسيحيت، به نوعي همخواني دين با سياست نيز معتقدند. براي مثال، به يک جانبه گرايي در مسائل بين الملل معتقد هستند؛ جدال دايمي بين خير و شر در همه عرصه ها حتي در عرصه سياسي را باور دارند؛ طرفدار حمايت از شرکتهاي بزرگ نفتي و تسليحاتي توسط سياست گذاران امريکا هستند و از بقاي اسرائيل در سرزمينهاي اشغالي حمايت مي کنند».(25)
مي توان گفت يکي از ويژگيهاي دولت بوش، برقراري پيوند ميان دو جريان محافظه کاران يهودي و مسيحيان بنيادگرا بود. اين پيوند موجب همگرايي بين جمهوري خواهان و برخي دموکراتهاي مسيحي طرفدار اسرائيل شد و در مجموع، پشتوانه مثبتي براي حضور طولاني تر بوش در قدرت فراهم کرد.(26) شايد بهترين سخن براي توضيح روابط بوش و اسرائيل، جمله مورتايمر سيمرمن، يکي از اعضاي ارشد لابي اسرائيل در امريکا باشد که گفت: «بوش، بهترين دوستي است که اسرائيل تا به حال در کاخ سفيد داشته است».(27)
بوش روي آوردن خود را به مسيحيت(تولد به مثابه يک مسيحي) مديون بيل گراهام، همکار نزديک نيکسون و يکي از سرسخت ترين مخالفان جنبش حقوق مدني در امريکا مي دانست و معتقد بود: «او (گراهام) کسي بود که در سال 1985م.، هنگامي که به ديدار خانواده اش رفتم، بذر مذهب را در روحم کاشت». پس از آن بوش در شهر ميدلند ايالت تگزاس با تشويق دان ايوان، وزير تجارت پيشين امريکا، در کلاسهاي آموزش انجيل شرکت کرد.(28)
بطور کلي، اعتقاد به عيسي مسيح، فلسفه سياسي مطلوب بوش بود. چنانکه در پاسخ به اين پرسش که به کدامين فيلسوف سياسي نزديکتر است، بدون کمترين درنگي گفت: «حضرت مسيح». اثرگذاري منبع فکري تگزاس و منبع اعتقادي مسيح بر بوش سبب شد از نظر وي، دو جهان روشنايي و تاريکي وجود داشته باشد. وظيفه جهان روشنايي آن است که براي خير بجنگد و هر هزينه اي را بپردازد؛ زيرا هدف، مبارزه با جهان تاريکي و محور شرارت است. اصطلاح«محور شيطاني» بخوبي نشان دهنده عمق توجيه ها و استدلالهاي مذهبي براي پيشبرد اهداف امريکا در صحنه سياست خارجي است.(29)
بوش در سخنانش مي گفت:«من به نقش ايمان و اعتقادات مذهبي در کمک به حل بزرگترين مشکلات ملتها اعتقاد دارم. اين آزادي که ما هديه گرفته ايم، هديه امريکا به مردم جهان نيست، بلکه هديه خداوند به بشريت است. ما به عشق خداوند که در پي تمام زندگيها و پشت پرده کل تاريخ است، اطمينان داريم. خداوند نيز اکنون ما را هدايت مي کند و به تقويت ايالات متحده ادامه مي دهد».(30)
شايد کمکهاي مداوم مالي و اقتصادي امريکا به اسرائيل را بتوان مهمترين بخش حمايتهاي واشنگتن از تل آويو در نيم قرن گذشته دانست؛ رويه اي که با کمترين ممانعت و با سهولت بيشتر در دوران بوش پسر ادامه يافت. براي نمونه، در بودجه سال 2003م. امريکا، براي تامين مسائل دفاعي و تسهيلات ضد تروريستي، دويست ميليون دلار به صندوق اضطراري امنيت اسرائيل اختصاص يافت که اعتراض کشورهاي عرب و گروههاي امريکايي عرب را برانگيخت. افزون بر آن،مبلغ شصت ميليون دلار براي اسکان دوباره يهوديان آواره در اسرائيل و ده ميليون دلار هم براي دولت لبنان بمنظور کمک به برقراري امنيت در جنوب لبنان و کنترل حزب الله اختصاص داده شد.(31)
در بحث مربوط به بيت المقدس نيز کنگره امريکا بر تعهد خود مبني بر انتقال سفارت امريکا به بيت المقدس تاکيد و براساس قانون عمومي مصوب 1995 از بوش درخواست کرد هرچه سريعتر، روند انتقال سفارت امريکا به بيت المقدس را آغاز کند. همچنين ايالات متحده امريکا در دوران بوش کوشيد روابط کشورهاي جهان با اسرائيل را هرچه بيشتر بهبود بخشد. در اين زمينه، کنگره در گزارشي اعلام کرد:
1. اسرائيل؛ دوست و متحد ايالات متحده امريکا است و امنيت اين کشور براي ثبات منطقه و منافع امريکا حياتي است؛
2. اسرائيل هم اکنون با 160 کشور جهان روابط ديپلماتيک دارد و تنها حدود سي کشور با آن روابط ديپلماتيک ندارند؛
3. اسرائيل بطور فعال درصدد برقراري روابط رسمي با تعدادي از کشورهايي است که با اين کشور رابطه اي ندارند؛
4. ايالات متحده بايد به اين متحد خود(اسرائيل) در راه تلاش براي گسترش روابط ديپلماتيک، کمک و از آن حمايت کند؛
5. بعد از گذشت بيش از پنجاه سال از موجوديت اسرائيل، اين کشور استحقاق دارد تا همسايگان و جامعه جهاني با او همانند ملتي برابر با ديگر ملتها رفتار کنند.
کنگره در بخش ديگري از گزارش خود، شصت روز به وزارت خارجه امريکا مهلت داد تا اقدامات لازم را در اين زمينه انجام دهد؛
بدين ترتيب که از کشورها در اين باره پرسش، و تقاضاي پاسخ مناسب کند. شايد تطميع پاکستان و به دنبال آن، اظهارات اسلام آباد مبني بر آمادگي براي به رسميت شناختن اسرائيل و گسترش روابط ديپلماتيک با اين کشور با توجه به اين گزارش و درخواست کنگره امريکا قابل درک باشد.(32)
3. منجي گرايي صهيونيسم مسيحي؛ مهمترين ابزار کسب قدرت
امروزه امريکا، اشغال عراق را براي خود رسالتي الهي مي شمارد و آزاد سازي جهان از بند تروريسم و استبداد و در نهايت، برقراري دموکراسي را اموري مقدس مي داند که ظهور منجي را تسهيل مي کند. افزايش تکاپوي دولتها را در مسابقه تسليحاتي براي برافروختن آتش جنگ جهاني سوم و آرماگدون نيز امري شايسته مي انگارد. جري فالول و بيلي گراهام، دو تن از مبلغان برجسته صهيونيسم مسيحي، با ادعاي نزديک شدن ظهور مسيح معتقدند که نسل کنوني، آخرين نسلي خواهد بود که قبل از ظهور مسيح در اين جهان زندگي خواهد کرد.
فالول مي گويد: «آرماگدون يک واقعيت است اما شکر خدا، اين پايان روزگار امتهاي غير يهودي و مسيحي است؛ زيرا پس از آن، صحنه براي سلطنت پادشاه ما، خداوندگار عيسي مسيح، در نهايت افتخار و قدرت آماده مي شود. تقريبا تمام تعليم دهندگان کتاب مقدس که من مي شناسم، بازگشت بسيار نزديک مسيح را پيش بيني مي کنند و من شخصا ايمان دارم که بخشي از آن آخرين نسل هستم. آن آخرين نسلي که تا سلطان ما مسيح نيايد، نخواهد مرد».
بايد توجه داشت چگونه ممکن است داعيه داران يک حکومت سکولار مدعي زمينه سازي براي ظهور مردي شوند که پيامبر الهي است و آنچه عملي خواهد کرد، حکم الهي است. در واقع بين منتظران مسيح با خود مسيح هيچ تشابهي وجود ندارد. مسيح که پيامبر صلح و رحمت است، چگونه مي تواند اعمال خشن و بي رحمانه امريکا و اسرائيل را تاييد کند.
جمع بندي
با وجود اسطوره اي بودن اساس جنبش، اين جنبش واسطه هاي فرعي را درون خود جاي داده است. محقق ساختن پيشگويي هاي مسيح، حمايت از اسرائيل، آمادگي براي جنگ آرماگدون و چندين واسطه ديگر، همگي به مجازي کردن واقعيت اين جنبش کمک مي کنند. بنابراين براي عبور از آنها و رسيدن به بنيادهاي آن، همچون بنيادگرايي و پروتستانتيسم و روابط قدرت نيازمند رهيافت واقع گرايي انتقادي هستيم تا در قالب آن به معرفتي درست از آن جنبش دست يابيم.
پي نوشت ها :
1. - همان، ص32.
2. - ر.ک:حيدررضا ضابط، «نگاهي به پيوند پروتستان و صهيونيسم».
3. - محمدعلي منصوريان،«صهيونيسم مسيحي و جهان اسلام»، ص226.
4. - همان.
5. - گروه امنيت ملي،«جنگ آينده در دکترين نظامي رژيم صهيونيستي»، مجله سياست دفاعي، تهران، پژوهشکده علوم دفاعي دانشگاه امام حسين، سال هشتم، ش4، پاييز و زمستان 1379، ص72، 73.
6. - International Christian Embassy Jerusale.
7. - the Church's Ministry Among Jewish People, also known as The Israel Trust of the Anglican Church within Israel.
8. - Chrisian Friends of Israel.
9. - Intercessors For Britain.
10. - Prayer Friends of Israel.
11. - Bridges for Peace.
12. - The American Messianic Fellowship.
13. - The messianic jewish Alliance America.
14. -Jews for Jesus.
15. - the Evangelical Sisterhood of Mary and the Council of Christians and Jews.
16. - Louis Bahjat Hamada, Understanding the Arab Word,Nashville, Nelson,1990,p.189.
17. - مرتضي شيرودي، «يهودي گرايي بوش»، ماهنامه پرسمان، ش21، خرداد 1383.
18. - مايکل ليند، «سيطره بر کاخ سفيد»، ترجمه نعمت الله مظفرپور(روي خط اينترنت)، به نقل از:شبکه خبر دانشجو27/2/1383؛ قابل دسترس در آدرس:www.bashgah.net.
19. - Billy Graham.
20. - Jerry Falwell.
21. - Pat Robertson.
22. - Hal Lindsey.
23. - Mike Evans.
24. - مسعود آريايي نيا، «مباني ديني رفتار و فرهنگ سياسي راست افراطي در اسرائيل». فصلنامه مطالعات منطقه اي، ج6، 1380، ص1-31.
25. - محسن پاک آيين،«نومحافظه کاري و سوداي جهان شمولي امريکايي»،(روي خط اينترنت)، منتشر شده در تاريخ1384/8/10، قابل دسترس در آدرس:
26. www.bashgah.net.
27. - بهنام قلي پور، «کمدي سياسي صهيون مسيحي»،(روي خط اينترنت)، به نقل از: بولتن چالشها، ش15، قابل دسترس در آدرس:www.bashgah.net.
28. - اميرمحمدحاجي يوسفي،«خاورميانه پس از 11 سپتامبر با تاکيد بر مناسبات اعراب و رژيم صهيونيستي». مجله سياست خارجي، زمستان 1380، ص1116.
29. - حسين دهشيار،«روانشناسي جورج دبليو بوش و سياست خارجي امريکا»، مجله سياست خارجي، تابستان1381، ص436.
30. - ttp://www.princeton.edu/lalexand/religion.htm#top.
31. - Journal of Palestine,winter 2003,No.2,p.166.
32. - حسين دهشيار،«روانشناسي جورج دبليو بوش و سياست خارجي امريکا»، مجله سياست خارجي، تابستان1381، ص436.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}